عـکس از کانادا-من میرم کانادا
پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد.
نظرات شما عزیزان:
وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت.
اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است.
او در حین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او ارتباط دوستانه ای برقرار کرد.
در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد.
پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.
پیر زن از کارگر پرسید که: شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟
کارگر جواب داد: من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست.
پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست. به همین دلیل به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کرده باشم.
پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و اشکش جاری شد. زیرا او می دید که آن کارگر فقط یک دست داشت!
Power By:
LoxBlog.Com |